خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دندان پزشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دندان پزشک
/dandānpezešk/
معنی
طبیب دندان؛ کسی که امراض دندان را معالجه میکند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
dentist, doctor
-
جستوجوی دقیق
-
دندان پزشک
فرهنگ فارسی معین
( ~. پِ زِ) (اِمر.)کسی که دندان رامعالجه کند، طبیب دندان .
-
دندان پزشک
لغتنامه دهخدا
دندان پزشک . [ دَ پ ِ زِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی که دندان را معالجه کند. طبیب دندان . پزشکی که در معالجه ٔ بیماریهای دندان و کشیدن و پر کردن آن و ساختن دندانهای مصنوعی تخصص دارد.
-
دندان پزشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) dandānpezešk طبیب دندان؛ کسی که امراض دندان را معالجه میکند.
-
واژههای مشابه
-
گشاده دندان
لغتنامه دهخدا
گشاده دندان . [ گ ُ دَ / دِ دَن ْ ] (ص مرکب ) آنکه دندانهای او پیوسته نباشد. آنکه میان دندانها گشاده دارد: رجل رُتل ؛ مرد گشاده دندان . (منتهی الارب ).
-
گرفتن دندان
لغتنامه دهخدا
گرفتن دندان . [ گ ِ رِ ت َ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) برکندن دندان . (آنندراج ) : گرچه از افتادن دندان شود گفتار سست چون تو دندان طمع گیری سخن گوئی درست .شفیع اثر (از آنندراج ).
-
گرد دندان
لغتنامه دهخدا
گرد دندان . [ گ َ دِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گردی که مخصوص دندان است . گردی که برای شستن و یا درمان دندانها به کار رود.
-
dental impaction, tooth impaction, impaction
نهفتگی دندان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] وضعیتی که در آن دندانی براثر موانع فیزیکی نتواند بهصورت طبیعی بروید
-
dental anatomy
کالبدشناسی دندان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] شاخهای از کالبدشناسی که به بررسی ریختشناسی دندان و بخشهای مختلف آن و موقعیت آنها نسبت به یکدیگر و بافتهای مجاور میپردازد
-
pulp 2, dental pulp, tooth pulp, pulpa dentis
مغز دندان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] بافت همبندی پُرعروق و پُرعصبی که درون حفرۀ مرکزی دندان قرار دارد متـ . مغزه 2
-
ستاره دندان
لغتنامه دهخدا
ستاره دندان . [ س ِ رَ / رِ دَ ] (ص مرکب ) از اسمای محبوب است . (آنندراج ) (بهار عجم ). معشوقه ای که دندانهای وی مانند ستاره باشد. (ناظم الاطباء) : دیدم بره آن نگار لب خندان راوآن ماه رخ ستاره دندان را.امیرمعزی (از آنندراج ).
-
زنگ دندان
لغتنامه دهخدا
زنگ دندان . [ زَ گ ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حفر. قلح . زردی دندان و تباهی آن . و آن قشری است که بر روی عاج دندانها تشکیل می یابد و موجب فساد دندانها میگردد.- زنگ دندان نشستن ، یا زنگ دندان بودن ؛ یعنی سخت ناشتا بودن : «بچه ها تا ظهر زنگ دندان...
-
سگ دندان
لغتنامه دهخدا
سگ دندان . [ س َ دَ ] (اِ مرکب ) دندان نیش را گویند که هریک از سباع و بهایم را باشد و آن را به عربی ناب گویند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). دندان نیش که هریک از سباع و بهایم را میباشد. و همچنین مار نیز هست که بدان دندان نیش میزند و آن را به تازی ن...
-
هم دندان
لغتنامه دهخدا
هم دندان . [ هََ دَ ] (ص مرکب ) هم سن . همسال . (یادداشت مؤلف ) : نه شان ز دزدان ترس و نه از مصادره بیم نه خشک ریش ز همسایه و ز هم دندان . فرخی .|| باجناغ . همریش . (یادداشت مؤلف ).
-
یک دندان
لغتنامه دهخدا
یک دندان . [ ی َ / ی ِ دَ ] (ص مرکب ) همسال . همسن . (یادداشت مؤلف ) : نخست دارالاماره و مجلس الوزاره که آن درگاه بارگاه سلطان است مشتمل بر دیوانخانه های مرتب ... و خدم و حواشی و جوانان یک رنگ و یک دندان نوخاسته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 51).