دندقلغتنامه دهخدادندق . [ دِ دِ ] (اِ، ق ) (اصطلاح عامیانه ) دندقه . یک ذره . یک کم . کمی . (یادداشت مؤلف ). جنجق . جنجقه (لهجه ٔ قزوین ).
دندقواژهنامه آزاد[ دِ دِ ] (اِ، ق ) (اصطلاح عامیانه ) دندقه . یک ذره . یک کم . کمی . (یادداشت مؤلف ). جنجق . جنجقه (لهجه ٔ قزوین )
دندکلغتنامه دهخدادندک . [ دُ دُ ] (ع ص ، اِ) قچقاری که چون به رفتار آید گوشت وی بلرزد از فربهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).