لغتنامه دهخدا
دندیدن . [ دَ دی دَ ] (مص ) زمزمه کردن . (دهار) (السامی فی الاسامی ). زیر لب بنرمی چیزی گفتن : زمزمه ؛دندیدن مجوس به زمان خوردن . (یادداشت مؤلف ). در زیر لب آهسته و با خود حرف زدن باشد از روی قهر و غضب و جوشیدن از خشم ، و شیرازیان و خراسانیان لَندیدن گویند. (از برهان ) (از آ