دنیادوستیلغتنامه دهخدادنیادوستی . [ دُن ْ ] (حامص مرکب ) عمل دنیادوست . دنیاپرستی . رجوع به دنیادوست شود.
دنیادوستلغتنامه دهخدادنیادوست . [ دُن ْ ] (ص مرکب ) آنکه دنیا را دوست دارد. کسی که طالب زرق و برق دنیوی است . دنیاپرست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دنیاپرست شود.
دنیاپرستیلغتنامه دهخدادنیاپرستی . [ دُن ْ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل دنیاپرست . دنیادوستی . رجوع به دنیاپرست شود.
دنیاداریلغتنامه دهخدادنیاداری . [ دُن ْ ] (حامص مرکب ) صفت دنیادار. دنیاپرستی . دنیادوستی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دنیادار و دنیاپرست شود. || صرفه جویی و عقل معاش . (ناظم الاطباء). || مال دوستی . (ناظم الاطباء).
منجحلغتنامه دهخدامنجح . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) فیروزمند. ج ، مناجیح ، مناجح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نجات بخش . نتیجه بخش . رهایی دهنده . رهاننده : آنگه ندامت و تأسف مربح و منجح نباشد. (سندبادنامه ص 79<
جهانلغتنامه دهخداجهان . [ ج َ ] (اِ) عالم از زمین و کرات آسمانی . دنیا. گیتی . گیهان . عالم ظاهر. (برهان ) : بت پرستی گرفته ام همه عمراین جهان چون بت است و ما شمنیم . رودکی .خدای عرش جهان را چنین نهاد نهادکه گاه مردم از او شادم