دورگهسازی دِنا ـ دِناDNA-DNA hybridizationواژههای مصوب فرهنگستانتشکیل مولکول دورشتهای از دو رشتۀ مستقل دِنای مکمل متـ . دورگهشدگی دِنا ـ دِنا
دِنای خودخواهselfish DNA, ignorant DNA, incidental DNAواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از توالیهای دِنای نارمزگذار که در سطح ژنگان پراکنده است و در جریان تقسیم یاختهای، همتاسازی خود را بر یاخته تحمیل میکند و ژننمود مشخصی ندارد متـ . دِنای بینمود junk DNA دِنای سربار parasitic DNA
دِنای دورشتهایdouble-stranded DNA, dsDNA, DNA duplex, duplex DNAواژههای مصوب فرهنگستانیک مولکول دِنا متشکل از دو رشتة مکمل که با پیوند هیدروژنی بین جفتبازهای متقابل به هم وصل شدهاند
دِنای مکملcomplementary DNA, copy DNAواژههای مصوب فرهنگستاندِنای تکزنجیرهای که مکمل رشتۀ رِنا است اختـ . دِنام cDNA
دِنای یکتاunique DNA, unique sequence DNAواژههای مصوب فرهنگستانتوالیای از دِنا که تنها یک و بهندرت تعداد اندکی نسخه از آن در ژنگان تکلاد وجود دارد متـ . دِنای تکنسخه single-copy DNA
ابونصرلغتنامه دهخداابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن ابی جعفر محمدبن ابی اسحاق احمد کرمانی هروی . مؤلف حبیب السیر (چ طهران ج 1 ص 310)آرد: در سنه ٔ خمسمائه (500 هَ . ق .). ابونصربن ابی جعفربن ابی ا
سحرلغتنامه دهخداسحر. [ س ِ ] (ع اِ) افسون . (غیاث ). فسون وجادوی و هر چیز که م-أخذ آن لطیف و دقیق باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : چون به ایشان باز خورد آسیب شاه شهریارجنگ ایشان عجز گشت و سحر ایشان بادرم . عنصری .<
تفسیرلغتنامه دهخداتفسیر. [ ت َ ] (ع مص ) هویدا کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آنچه که معنی را روشن کند. (مهذب الاسماء). ترجمه . (از المنجد). پیدا و آشکار کردن و بیان نمودن معنی سخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیدا کردن و واکردن خبر پوشیده و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). بیا
هاروتلغتنامه دهخداهاروت . (اِخ ) نام یکی از آن دو فرشته است که در چاه بابل سرازیرآویخته به عذاب الهی گرفتارند. اگر کسی بر سر آن چاه به طلب جادوی رود او را تعلیم دهند. گویند این لغت اگرچه عجمی است ، لیکن فارسی نیست . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). نام فرشته ای است که نگونسار در چاه بابل آو
دنیویلغتنامه دهخدادنیوی . [ دُن ْ ی َ وی ی / وی ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب است به دنیا. (منتهی الارب ) (از آنندراج )(از غیاث ) (ناظم الاطباء). دنیاوی . دنیایی . نقیض اخروی . (یادداشت مؤلف ): و می خواستیم که ثمره ٔ آن از حطام دنیوی هرچه تمامتر بیابد. (کلیله و دم
دنیویدیکشنری فارسی به انگلیسیearthbound, earthly, mortal, mundane, mundanely, planetary, profane, secular, temporal, terrestrial, world, worldly
دنیویلغتنامه دهخدادنیوی . [ دُن ْ ی َ وی ی / وی ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب است به دنیا. (منتهی الارب ) (از آنندراج )(از غیاث ) (ناظم الاطباء). دنیاوی . دنیایی . نقیض اخروی . (یادداشت مؤلف ): و می خواستیم که ثمره ٔ آن از حطام دنیوی هرچه تمامتر بیابد. (کلیله و دم
دنیویدیکشنری فارسی به انگلیسیearthbound, earthly, mortal, mundane, mundanely, planetary, profane, secular, temporal, terrestrial, world, worldly