دوبللغتنامه دهخدادوبل . [ ب َ ] (ص ) بی وفا و بی حقیقت را گویند. (برهان ) (از آنندراج ) (ازفرهنگ جهانگیری ). خائن . (ناظم الاطباء) : تن دوبل و بیوفاست ای خواجه چندین مطلب مراد از این دوبل . ناصرخسرو (از آنندراج ).رجوع به دوربل شود.
دوبللغتنامه دهخدادوبل . [ دَب َ ] (ع اِ) خر ختایی . (یادداشت مؤلف ). خربچه یا خر ختایی خرداندام . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خردخر. (مهذب الاسماء). || بچه خوک . خوک بچه . ج ، دوابل . (یادداشت مؤلف ). خوک یا خوک نر یاخوک بچه . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). بچه خوک . (مهذب الاس
دوبلفرهنگ فارسی عمید۱. دوبرابر؛ مضاعف.۲. (اسم) بخش دولایۀ لباس که در هنگام دوختن، روی خودش تازده و دوخته شده باشد.۳. (ورزش) ویژگی بازی تنیس، پینگپونگ، یا بدمینتون که در آنها هر تیم به جای یک بازیکن، دو بازیکن را وارد زمین میکند و بازی چهارنفره اجرا میشود.
دوبلفرهنگ فارسی عمیدبیوفا و بیحقیقت: ◻︎ تن دوبل و بیوفاست ای خواجه / چندین مطلب مراد از این دوبل (ناصرخسرو۱: ۳۱۸).
دوبلاژلغتنامه دهخدادوبلاژ. (فرانسوی ، اِ) برگرداندن مکالمه ٔ فیلم از زبانی به زبانی دیگر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دوبله و دوبله کردن شود.
دوبلوطانلغتنامه دهخدادوبلوطان . [ دُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. دارای 220 تن سکنه . آب آن از چشمه است تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دوبلوطانلغتنامه دهخدادوبلوطان . [ دُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. دارای 250 تن سکنه . آب آن از چشمه است تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دوبلوکانلغتنامه دهخدادوبلوکان . [ دُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 299 تن سکنه . آب آن از قنات و چاه است و راه آن اتومبیل روست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دوبلهلغتنامه دهخدادوبله . [ ل ِ ] (فرانسوی ، ص ) دوبرابر. مکرر. مضاعف .- دوبله ایستادن ؛ در اصطلاح رانندگی ، متوقف ساختن وسیله ٔ نقلیه ای در جنب وسیله ٔ نقلیه ٔ دیگر در کنار خیابان و قسمتی از راه عبور وسائط نقلیه را سد کردن .|| (اِ) عمل تغییر دادن مکالمه ٔ فیلم
دوبلاژلغتنامه دهخدادوبلاژ. (فرانسوی ، اِ) برگرداندن مکالمه ٔ فیلم از زبانی به زبانی دیگر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دوبله و دوبله کردن شود.
دوبلوطانلغتنامه دهخدادوبلوطان . [ دُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. دارای 220 تن سکنه . آب آن از چشمه است تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دوبلوطانلغتنامه دهخدادوبلوطان . [ دُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. دارای 250 تن سکنه . آب آن از چشمه است تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دوبلوکانلغتنامه دهخدادوبلوکان . [ دُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 299 تن سکنه . آب آن از قنات و چاه است و راه آن اتومبیل روست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
دوبله کردنلغتنامه دهخدادوبله کردن . [ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (از دوبله ٔ فرانسوی + کردن ، مصدر فارسی ) در اصطلاح سینما برگرداندن مکالمه ٔ فیلم است از زبانی به زبان دیگر. (از فرهنگ فارسی معین ). در اصطلاح ضبط کردن مکالمات روی نوار فیلم است به زبانی غیر از زبان اصلی با شرط انطباق حالات و حرکات متکلم