دوبوهلغتنامه دهخدادوبوه . [ دُ ] (ص ، اِ) هرچیز حل شده و مذاب ، مانند: پلو نزدیک به شله یا بالعکس . (لغت محلی شوشتر).
دابویهلغتنامه دهخدادابویه . [ ی َ ] (اِخ ) از پادشاهان سلسله ٔگاوباره و او بر قسمتی از گیلان و طبرستان حکومت داشته است . (40-57 هَ . ق .)، ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان گوید که دابویه و بادوسپان پسران جیل بن جیلانشاه ملقب به گا
دابویهلغتنامه دهخدادابویه . [ ی َ ] (اِخ ) نام جد ابوسعید حسن بن علی بن روزبه فارسی معروف به ابن دابویه است . (سمعانی ).
دابوییلغتنامه دهخدادابویی . (اِخ ) نام ناحیه ای از اعمال آمل . (جهانگشای جوینی ج 2 ص 115). ولی ظاهراً همان دابویه (= دابو) است .