دوخلةلغتنامه دهخدادوخلة. [ دَ خ َ ل َ / خ َل ْ ل َ ] (ع اِ) زنبیلی که از برگ خرما سازند. (ناظم الاطباء). زنبیلی که از برگ خرما سازند و در آن خرما نهند یا عام است .(از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
داخلهلغتنامه دهخداداخله . [ خ ِ ل َ ] (ع ص ، اِ) داخلة. مقابل خارجه . درون . باطن . اندرون . || تمام مملکتی . مقابل خارجه یعنی ممالک بیگانه .- وزارت داخله ؛ وزارت کشور. رجوع به کشور (وزارت کشور) شود.
داخلةلغتنامه دهخداداخلة.[ خ ِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث داخل . رجوع به داخله شود.- داخلةالارض ؛ نهانی زمین . ج ، دواخل . (منتهی الارب ).- داخلةالازار ؛ طرفی که بتن رسد نزدیک جانب راست . (منتهی الارب ).- داخلةالرجل
دواخللغتنامه دهخدادواخل . [ دَ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ داخلة، نهانی زمین . (آنندراج ). رجوع به داخلة شود. || ج ِ دوخلة. (ناظم الاطباء). رجوع به دوخلة شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن منصوربن طالب حلبی ، ملقب به دوخلة و مشهور به ابن قارح و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حلبی (ابن منصوربن ...) شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن قارح . علی بن منصوربن طالب حلبی ، ملقّب به دوخلة و مشهور به ابن قارح و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حلبی (ابن منصوربن ...) شود.
دوقلهلغتنامه دهخدادوقله . [ ق َ ل َ / ل ِ ](اِ) کیسه مانندی را گویند که از پوش خرما بافند و بر آن خرما نهند و به جاها فرستند و به عربی دوخله گویند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).
دوخلةلغتنامه دهخدادوخلة. [ دَ خ َ ل َ / خ َل ْ ل َ ] (ع اِ) زنبیلی که از برگ خرما سازند. (ناظم الاطباء). زنبیلی که از برگ خرما سازند و در آن خرما نهند یا عام است .(از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).