دودچالsmudge pitواژههای مصوب فرهنگستانگودالی با دیوارههای تقریباً قائم و کف صاف که بخش زیرین آکند آن دربردارندۀ بقایای سوختۀ گیاهی و بخش زبرین آن دربردارندۀ رسوبات است
دیوداللغتنامه دهخدادیودال . [ وْ ] (اِ مرکب ) درخت سپیدار. (ناظم الاطباء). || جهالت و جهل و نادانی . (ناظم الاطباء). دیودار. || (ص مرکب ) دلیر و دلاور. (ناظم الاطباء). دیودار.
ذوضاللغتنامه دهخداذوضال . [ ل ل ] (اِخ ) نام جایگاهی است . زهیر گوید: قامت تبدی بذی ضال لتفتننی . (از المرصع).
دودوللغتنامه دهخدادودول . (اِ) در زبان اطفال شرم پسر. در زبان کودکان ایر پسربچه و برای تصغیر دودولی گویند. دول . بلبل . (یادداشت مؤلف ).