دورومواژهنامه آزادنوعی شکل دادن به نان به صورت ساندویج که مواد غذایی میان آن گذاشته می شود و مصرف می شود
داروملغتنامه دهخداداروم . (اِخ ) دژی در مصر که در نزدیکی غزه و در فاصله ٔ شش هزارگزی دریا قرار دارد. (معجم البلدان ).
دورملغتنامه دهخدادورم . [ دَ رَ ] (ع ص ، اِ) زن نوجوان کوتاه بالای بدرفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
درام دروملغتنامه دهخدادرام دروم . [ دِ دُ ] (صوت ) در تداول عامه ، آواز موزیک . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دروملغتنامه دهخدادروم . [ دَ ] (ع ص ، اِ) زن کوتاه بالای بدرفتار. (منتهی الارب ). زنی که به گونه ای بد راه می رود و کوتاه قد و کوچک است . (از اقرب الموارد). || زنی که به شب آمد و شد کند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
میناردsemolinaواژههای مصوب فرهنگستانذراتی با درخشش شیشهای که پس از الک کردن آرد گندم دوروم در غربال باقی میماند