دوستاقلغتنامه دهخدادوستاق . (ترکی ، اِ) دوستاخ . در لهجه ٔ آذری به معنی زندان است . محبس . زندان خانه . حبس . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاخ و زندان شود.
دوستاق بانلغتنامه دهخدادوستاق بان . (اِ مرکب ) سجان . دوستاخ بان . زندانبان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاخ بان و زندانبان شود.
دوستاق خانهلغتنامه دهخدادوستاق خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) زندانخانه . دوستاق . دوستاخ خانه . محبس . (یادداشت مؤلف ).
دوستاقیلغتنامه دهخدادوستاقی .(ص نسبی ) دوستاغی . دوستاخی . زندانی . محبوس . مسجون . بندی . حبسی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاق شود.
دوستاقیلغتنامه دهخدادوستاقی .(ص نسبی ) دوستاغی . دوستاخی . زندانی . محبوس . مسجون . بندی . حبسی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاق شود.
دوستاق بانلغتنامه دهخدادوستاق بان . (اِ مرکب ) سجان . دوستاخ بان . زندانبان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاخ بان و زندانبان شود.
دوستاق خانهلغتنامه دهخدادوستاق خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) زندانخانه . دوستاق . دوستاخ خانه . محبس . (یادداشت مؤلف ).
دوستاخلغتنامه دهخدادوستاخ . (ترکی ، اِ) دوستاق . زندان . محبس . بند. سجن . دوستاق خانه .زندانخانه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاق شود.
زندانفرهنگ مترادف و متضاداسارتگاه، بازداشتگاه، بند، بندیخانه، توقیفگاه، حبس، دوستاق، دوستاقخانه، سجن، سلول، سیاهچال، محبس، هلفدونی
دوستاخ بانلغتنامه دهخدادوستاخ بان . (اِ مرکب ) سجان . زندانبان . محبس بان . دوستاق بان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به زندانبان شود.
دوستاقیلغتنامه دهخدادوستاقی .(ص نسبی ) دوستاغی . دوستاخی . زندانی . محبوس . مسجون . بندی . حبسی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاق شود.
دوستاق بانلغتنامه دهخدادوستاق بان . (اِ مرکب ) سجان . دوستاخ بان . زندانبان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوستاخ بان و زندانبان شود.
دوستاق خانهلغتنامه دهخدادوستاق خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) زندانخانه . دوستاق . دوستاخ خانه . محبس . (یادداشت مؤلف ).