دوستوارلغتنامه دهخدادوستوار. (ص مرکب ، ق مرکب ) دوست مانند. (ناظم الاطباء). دوستانه . (ناظم الاطباء). صمیمانه . (یادداشت مؤلف ) : نوشتم یکی نامه ٔ دوست وارکه هم دوست بوده ست و هم نیک یار. دقیقی .گر نظری دوست وار بر طرف ما کنی حقه
دوشتورلغتنامه دهخدادوشتور. [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ورگهان بخش هوراند شهرستان اهر. آب آن از رودخانه ٔ قره سو تأمین می شود. 397 تن سکنه . صنایع دستی زنان ، فرش بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).