دوغینهلغتنامه دهخدادوغینه .[ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دوغه . آلتی است که بدان ماست و روغن مصفی سازند. (آنندراج ). رجوع به دوغه شود.
داغینهلغتنامه دهخداداغینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) کهنه و مستعمل . (انجمن آرا) (برهان ). || آهن داغ .
داغانیلغتنامه دهخداداغانی . (اِخ ) قریه ای است بیک فرسنگی بیشتر میانه ٔ جنوب و مغرب خشت . (فارسنامه ٔ ناصری ).
دوغهلغتنامه دهخدادوغه . [غ َ / غ ِ ] (اِ) دوغینه . صافی که بدان روغن و یا مسکه را صاف کنند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || جرم روغن و یا مسکه ٔ ذوب شده . (ناظم الاطباء).