ضعف اضطرابیneurocirculatory asthenia, Da Costa's syndrome, effort syndrome, soldier's heart, irritable heartواژههای مصوب فرهنگستاننشانگانی شامل نفسبریدگی و ترس از تلاش، همراه با کوفتگی و احساس درد در پشت قفسۀ سینه که عموماً ناشی از یک اختلال اضطرابی است
عددهای متحابamicable numbersواژههای مصوب فرهنگستاندو عدد که هریک برابر مجموع همه مقسومعلیههای مثبت عدد دیگر، بهجز خود عدد باشد
دولغتنامه دهخدادو. [ دَ / دُو ] (اِمص ) رفتن به شتاب . گام برداشتن بشتاب . اسم مصدر از دویدن . تک . عَدْو. جمز. مقابل قدم و یورتمه و غیره . تاخت . راه رفتن بسرعت . دویدن . (یادداشت مؤلف ). عَدْو. رفتار با سرعت .- امثال : <sp
دولغتنامه دهخدادو. [ دَ / دُو / دُ ] (اِ) مخفف داو، نوبت بازی قمار و غیره .- از زیر دو دررفتن ؛ از کاری مشکل تن زدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به داو شود.- دو بودن ؛ ب
دولغتنامه دهخدادو. [ دَ وِن ْ ] (ع ص ) دَوی . بیمار: رجل دو؛ مرد بیمار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)
دولغتنامه دهخدادو. [ دَوو ] (اِخ ) زمینی میان بصره و مکه به چهارروزه راه هموار و بی نشان که جز به هدایت ستارگان از آن بیرون نتوان شدن .(یادداشت مؤلف ). زمین همواری است بین مکه و بصره در یک جاده به امتداد چهار میل . (از معجم البلدان ).
داه ودولغتنامه دهخداداه ودو. [ هَُ دُ ] (عدد مرکب ) دوازده . دو باضافه ٔ ده . داه صورتی از ده است و «داه و دو» یعنی ده بعلاوه ٔ دو. عدد بعد از یازده و قبل از سیزده . || (اِ مرکب ) مجازاً دوازده برج : ابر داه ودو هفت شد کدخدای گرفتند هریک سزاوار جای .<p class="
دربیدولغتنامه دهخدادربیدو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان ، واقع در 77هزارگزی جنوب خاوری مشیز و دوهزارگزی خاور چهارطاق ، با 100 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی
دردولغتنامه دهخدادردو. [ دِ دَ / دُ ] (ص ) در تداول خانگی ، زنی یا دختری سخت بی شرم و ستیزه کار. زنی یا دختری که در حضور بزرگتران از خویش سخن گوید و در هر سخن پیشی جوید. زنی سخت بدخوی و بی شرم . زنی زبان آور و سلیطه . زنی سخت بی شرم در گفتار. دختری بی شرم . ب
رادولغتنامه دهخدارادو. (اِخ ) دهی است از دهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. که در 18هزارگزی باختر دشتیاری و کنار راه مالرو دج بدشتیاری واقع است . ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر دارای 300 تن سکنه . آب آن از چاه و باران
درگردولغتنامه دهخدادرگردو. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است کوچک ازدهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 400 هزارگزی شمال خاوری زرند و چهار هزارگزی جنوب راه مالرو راور به زرند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).