ديردیکشنری عربی به فارسیدير , صومعه , خانقاه , کليسا , نام کليساي وست مينستر() , راهرو سرپوشيده , اطاق يا سلول راهبان وتارکان دنيا , ايوان , گوشه نشيني کردن , درصومعه گذاشتن , مجمع , خانقاه راهبان , رهبانگاه
درِ تحتِفشارpressure door, plug doorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی در بر روی سازة هواگرد تحتِفشار که در هنگام بسته بودن، تمام تنشهای وارد بر سازه، از جمله فشار درونی، را تحمل میکند
درِ بارگُنجcontainer end door, end door 1واژههای مصوب فرهنگستاندری که در دیوارۀ انتهایی بارگُنج تعبیه میشود
دستگیرۀ داخلی درdoor inside handle, interior door handleواژههای مصوب فرهنگستاندستگیرهای در قسمت داخلی در برای باز کردن آن
دیرینبومویژه،دیرین انحصاریpaleoendemicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گونه یا سردة گیاهی یا جانوری که بومویژة ناحیه یا محیط معینی بوده، اما در حال حاضر از وسعت محدودة پراکنش آن کاسته شده است
دیرینهاقیانوسشناسی،اقیانوسشناسی دیرینهایpaleoceanographyواژههای مصوب فرهنگستانمطالعة تاریخی فرایندهای اقیانوسی، بهویژه پیشینة اشکال حیات در دریاهای باستانی و شرایط آب آنها
دیرش رخشآفتاب/ دیرش رخشافتابbright sunshine durationواژههای مصوب فرهنگستاندورۀ زمانیای که در آن تابش خورشیدی بهشدتی است که از اجسام سایههای آشکار ایجاد کند متـ . ساعات آفتابی
دیرسخنلغتنامه دهخدادیرسخن . [ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) بطی ءالکلام . (یادداشت مؤلف ). که سخن به کندی ادا کند.
lateدیکشنری انگلیسی به فارسیدیر است، اخیرا، تا دیر وقت، تا دیرگاه، بیگاه، دیر، مرحوم، گذشته، اخیر، کند، تازه
تقديردیکشنری عربی به فارسیارزيابي , قدرداني , تقدير , درک قدر يا بهاي چيزي , تعارف , تعريف , درود , تعريف کردن از , بصيرت , احتياط , حزم , نظر , راي , صلا حديد , تخمين , براورد , باج , خراج , احترام , ستايش , تکريم