دماجلغتنامه دهخدادماج . [ دِ / دُ ] (ع ص ) تمام . گویند: صلح دماج ؛ ای تمام . (مهذب الاسماء). صلح پنهان یا صلح کامل و استوار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
دماسلغتنامه دهخدادماس . [ دِ ] (ع اِ) هر چیز که ترا پوشد وپنهان کند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || پارچه یا جامه ای است که بر روی مَشک افکنند. (از اقرب الموارد).
دیماسلغتنامه دهخدادیماس . (اِ) ترجمه ٔ توضیح باشد که از واضح شدن و ظاهر گردیدن است . (برهان ). مؤلف انجمن آرا نویسد بدین معنی در کتب عرب و عجم ندیده ام و اصل این لغت عربی است و در اصل پارسی نیست .
دیماسلغتنامه دهخدادیماس . [ ] (اِخ ) یکی از شاگردان پولس که بصفت غیرت موصوف و با او بکار مشغول بود. (قاموس کتاب مقدس ).