آزمایش دیویسون ـ گِرمِرDavison-Germer experimentواژههای مصوب فرهنگستانآزمایشی که در آن نقش پراش حاصل از عبور الکترونها از بلوری مانند بلور نیکل یا روی به نمایش درآید
دوسگنلغتنامه دهخدادوسگن . [ گ ِ] (ص مرکب ) دوسگین . چسبنده . (یادداشت مؤلف ). لزج . (یادداشت مؤلف ) : از غذاها هر چه خشک باشدیا سلب یا دوسگن غلیظ باشد و دوسگن را به تازی لزج گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به دوسگین شود.
دوسگینلغتنامه دهخدادوسگین . (ص مرکب ) سخت چسبنده . (ناظم الاطباء). دوسگن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوسگن شود.
دوشینلغتنامه دهخدادوشین . (ص نسبی ) دیشب و شب گذشته . (ناظم الاطباء). دوشینه . دیشبین . (یادداشت مؤلف ) : تا خم می را بگشاد مه دوشین سرزهد من نیست شد و توبه ٔ من زیر و زبر. فرخی .شب دوشین شبی بوده ست بس خوش به جان بودم من آن شب
پیله کالغتنامه دهخداپیله کا. [ ل َ / ل ِ ] (اِ) ظرفی میان دوشِن و دِنقِر برای دوشیدن شیر (در مازندران ).
شنلغتنامه دهخداشن . [ ش َ ] (پسوند) در برخی از کلمات مثل این است که معنی جای میدهد: گلشن ، جوشن ،«گوشن »، روشن ، اشن ، پشن ، اوشن ، آبشن ، دوشن ، در گلشن و تبشن (به معنی آب گرم معدنی ). (یادداشت مؤلف ).
غلام دوشنلغتنامه دهخداغلام دوشن . [ غ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لوبخش قروه ٔ شهرستان سنندج که در 24هزارگزی شمال خاورطراقیه تپه ماهور قرار دارد. محلی سردسیر است . سکنه ٔآن 150تن شیعه ٔ ترکی زبانند. آب آن از چشمه هاست و م