دکاواتلغتنامه دهخدادکاوات . [ دَک ْ کا ] (ع ص ، اِ) ج ِ دَکاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دکاء شود.
ذکاواتلغتنامه دهخداذکاوات . [ ذَ ] (ع اِ) ج ِ ذکاوت . تیزهوشی : ای بسا علم و ذکاوات و فطن گشته رهرو را چوغول راهزن .مولوی .
ذکاوتدیکشنری فارسی به انگلیسیacuity, acumen, gumption, head, ingenuity, penetration, perceptivity, percipience, perspicacity, sharpness, shrewdness, smartness, wit
تدکدکلغتنامه دهخداتدکدک . [ ت َ دَ دُ ] (ع مص ) دکاوات شدن کوهها. (منتهی الارب ). از هم پاشیدن کوهها و نرم شدن خاک و هموار شدن زمین . (از ناظم الاطباء). تهدم کوهها. (اقرب الموارد) (المنجد).
دکاءلغتنامه دهخدادکاء. [دَک ْ کا ] (ع ص ) مؤنث اَدَک ّ. شتر ماده ٔ بی کوهان ، یا پست کوهان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دُک ّ. (اقرب الموارد). || کوبیده شده و منهدم گشته و ریزه ریزه گشته : فاذا جاء وعد ربی جعله دکاء و کان وعد ربی حقاً. (قرآن <span class="hl