دقمةلغتنامه دهخدادقمة. [ دَ ق ِ م َ ] (ع ص ) شتر و گوسپند که حنک آن ازپیری رفته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دکمهلغتنامه دهخدادکمه . [ دُ م َ /م ِ ] (اِ) تکمه . دگمه . (فرهنگ فارسی معین ). گوی سینه و گوی گریبان و سردست و امثال آن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). رجوع به تکمه و دگمه شود : فنک زگوشه ٔ میدان حبر روی نمودکمند و گرز وی از
دکمهbuttonواژههای مصوب فرهنگستانقطعۀ کوچکی در انتهای سازهای زهی مانند ویلن که سیمها را به حالت کشیده نگه میدارد
قفلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ل، دکمه، قزن، دکمه فشاری (قابلمهای)، سنجاق قفلی، دکمۀ سردست [ تزیینات لباس 844] گیرۀ کاغذ، سنجاق سر، گل سَر سوزن، میخ، سنجاق، پونز، گلمیخ، قلاب، نوکتیز منگنۀ کاغذ، سوزن، پانچ، استیپل پیچ، مهره دستبند، زندان قلاب، سگک کلون، قفلگلنگدن، قفل کشویی، پشتی، ضامن، بسته کننده کلید، ماشه، آغازکن
دکمهلغتنامه دهخدادکمه . [ دُ م َ /م ِ ] (اِ) تکمه . دگمه . (فرهنگ فارسی معین ). گوی سینه و گوی گریبان و سردست و امثال آن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). رجوع به تکمه و دگمه شود : فنک زگوشه ٔ میدان حبر روی نمودکمند و گرز وی از
دکمهbuttonواژههای مصوب فرهنگستانقطعۀ کوچکی در انتهای سازهای زهی مانند ویلن که سیمها را به حالت کشیده نگه میدارد
دکمهلغتنامه دهخدادکمه . [ دُ م َ /م ِ ] (اِ) تکمه . دگمه . (فرهنگ فارسی معین ). گوی سینه و گوی گریبان و سردست و امثال آن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). رجوع به تکمه و دگمه شود : فنک زگوشه ٔ میدان حبر روی نمودکمند و گرز وی از
خاردکمهareole1واژههای مصوب فرهنگستانسرلاد ستاک انتهایی تحلیلرفته و کوتاهشدۀ پوشیده از خار در کاکتوسیان
دکمهbuttonواژههای مصوب فرهنگستانقطعۀ کوچکی در انتهای سازهای زهی مانند ویلن که سیمها را به حالت کشیده نگه میدارد