دکنةلغتنامه دهخدادکنة. [ دُ ن َ ] (ع اِ) رنگ که به سیاهی زند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) اسم است مصدر دکن را به معنی بر یکدیگر قرار دادن متاع . (از اقرب الموارد).
دکینیهلغتنامه دهخدادکینیه . [ دَ نی ی َ ] (اِخ ) صنفی از فرقه ٔ زیدیه ، و آنان اصحاب فضل بن دکین بوده اند. (از مفاتیح ).
دکانیلغتنامه دهخدادکانی . [ دُک ْ کا نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به دکان . || صاحب دکان . (اقرب الموارد).
دکنیلغتنامه دهخدادکنی . [ دَ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به دکن ، که ولایتی است در هند. رجوع به دکن شود.- حریر دکنی ؛ حریر که از دکن آرند. (از آنندراج ). و رجوع به دکن شود.