کارخانة لبنیاتdairy factory, creamery, dairyواژههای مصوب فرهنگستانواحدی تولیدی که در آن فراوردههای شیری تولید میشود
پخشینۀ لبنیdairy spreadواژههای مصوب فرهنگستانپخشینهای که پایۀ آن چربی شیر است و میزان چربی آن کمتر از کره است
پیغذای لبنیdairy dessertواژههای مصوب فرهنگستانپیغذایی آمادۀ مصرف، ازجمله انواع بستنی خامهای و پنیرهای تازه و شیرخاگین، که از فراوردههای شیری مانند خامه و شیر و ماست تهیه شده باشد
فراوردۀ لبنیdairy productواژههای مصوب فرهنگستانهر فراوردۀ غذایی که از شیر تهیه شود متـ . فراوردۀ شیری milk product
نوشابۀ لبنیdairy beverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که عمدتاً از شیر و فراوردههای آن تهیه میشود
حدرجلغتنامه دهخداحدرج . [ ح َ رَ ] (ع اِ) کسی . احدی . دیاری :ما بالدار حدرج ؛ نیست در خانه کسی . (منتهی الارب ).
رسلغتنامه دهخدارس . [ رَس س ] (اِخ ) نام وادیی . (منتهی الارب ).دیاری است ازآن ِ طایفه ٔ ثمود. (از معجم البلدان ).
مردخیزلغتنامه دهخدامردخیز. [ م َ ] (نف مرکب ) دیاری که مرد و پهلوان و بهادر پرورد : سیستان ولایتی مردخیز است . (حدود العالم ). رجوع به مرد شود.
مردم خیزلغتنامه دهخدامردم خیز. [ م َ دُ ] (نف مرکب ) مردخیز. جائی را گویند که در آن ارباب عقل و دانش پیدا شوند. (آنندراج ). سرزمین و دیاری که از آنجا مردان برجسته و بزرگوار برخاسته باشند. || پدیدآورنده ٔ مردمان . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود.
دادیاریلغتنامه دهخدادادیاری . [ دادْ ] (حامص مرکب ) عمل دادیار. یاری عدالت کردن . || شغل دادیاری یعنی شغل معاونت قضائی مدعی العموم .
اسفندیاریلغتنامه دهخدااسفندیاری . [ اِ ف َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان غار، بخش ری شهرستان تهران ، در 6000 گزی شمال باختر مرکز بخش 4000 گزی جنوب تهران . واقع در جلگه . هوا معتدل . سکنه 100 تن زردشتی م
محمود خان بالاوند اسفندیاریواژهنامه آزادمحمود خان بالاوند اسفندیاری معروف به سمسام لشکر حاکم هلیلان در منطقه پشتکوه در دوران قاجار بود