فرهنگ فارسی عمید
۱. دیدن؛ رؤیت.۲. ملاقات.۳. روی نمودن.۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] روی و رخسار.۵. (اسم) [قدیمی، مجاز] چشم و قوۀ بینایی.⟨ دیدار آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] پدیدار شدن؛ آشکار شدن: ◻︎ دیودل باشیم و برپاشیم جان / کآن پریدیدار دیدار آمدهست (خاقانی: ۵۱۵).⟨ دیدار کردن