دیسناولغتنامه دهخدادیسناو. (اِخ ) نام کتابی است از تصانیف مزدک در اثبات مذهب خودش . (برهان ). نام کتاب مزدک بوده که در آئین خود نوشته و آئین شکیب نام ، مردی از پیروان او آن را از باستانی بپارسی ترجمه کرده است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
دشناویلغتنامه دهخدادشناوی . [دَ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به دشنی ، که شهری است در مصر. (از ناظم الاطباء). رجوع به دشنی و دشنائی شود.
دسینهلغتنامه دهخدادسینه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ) دسین . خُم باشد اعم از خم سرکه و غیره . (برهان ) (از جهانگیری ). و رجوع به دسین شود.
دشنوهلغتنامه دهخدادشنوه . [ دَ ن َ وَ / وِ ] (اِ) دشنه . (ناظم الاطباء) (از لسان العجم ). رجوع به دشنه شود.
دشنهلغتنامه دهخدادشنه . [ دَ / دِ ن َ / ن ِ ] (اِ) کارد بزرگ و مشمل . (از لغت فرس ). نوعی از خنجر است که بیشترمردم لار می دارند. (برهان ). خنجر. (غیاث ) (بحر الجواهر) (از دهار) (از منتهی الارب ). خنجری باشد که عیاران بر میان