بی دیسیپلینلغتنامه دهخدابی دیسیپلین . (ص مرکب ) (از: بی + دیسیپلین ، کلمه ٔ فرانسوی ) بی انضباط. بی نظم . و رجوع به دیسیپلین شود.
بی دیسیپلینلغتنامه دهخدابی دیسیپلین . (ص مرکب ) (از: بی + دیسیپلین ، کلمه ٔ فرانسوی ) بی انضباط. بی نظم . و رجوع به دیسیپلین شود.
نظامفرهنگ مترادف و متضاد۱. انتظام، انضباط، دیسیپلین ۲. آراستگی، ترتیب، روش، سامان، نظم ۳. ارتش، سربازی ۴. رژیم
سختگیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام سختگیری، خردهگیری، فقدانانعطاف، استاندارد بالا، مشکلپسندی دیسیپلین، نظم، انضباط، جدیت زهد، ریاضت ایراد، دشمنتراشی تحدید مطبوعات، حکومت نظامی، تحدید سختکوشی ◄ تلاش سختی ◄ دشواری
بی دیسیپلینلغتنامه دهخدابی دیسیپلین . (ص مرکب ) (از: بی + دیسیپلین ، کلمه ٔ فرانسوی ) بی انضباط. بی نظم . و رجوع به دیسیپلین شود.
بیدیسیپلینفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیانضباط، بینظم، قانون شکن، غیرمنضبط، نظمگریز ۲. بیادب، بیتربیت، بینزاکت، نافرهیخته ≠ منضبط