دمونلغتنامه دهخدادمون . [ دَ ] (ع ص ) مرد زشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مرد زشت و چرکین . (ناظم الاطباء).
ذیمونلغتنامه دهخداذیمون . (اِخ ) قریه ای است بر دو فرسنگ و نیمی بخارا واز آن قریه است فقیه ابومحمد حکیم بن محمد ذیمونی .
دارة دمونلغتنامه دهخدادارة دمون . [ رَ ت ُ دَم ْ مو ] (اِخ ) موضعی است و شاعری از آن نام برده . (معجم البلدان ).
دیموندلغتنامه دهخدادیموند. [ وَ ] (اِخ ) مخفف دیماوند است که نام کوه دماوند باشد. (برهان ). رجوع به دماوند شود.
دیمونهلغتنامه دهخدادیمونه . [ ] (اِخ ) مکانی است در جنوب یهودا و بعید نیست که همان دیبونی باشد. (قاموس کتاب مقدس ).
دیموندلغتنامه دهخدادیموند. [ وَ ] (اِخ ) مخفف دیماوند است که نام کوه دماوند باشد. (برهان ). رجوع به دماوند شود.
دیمونهلغتنامه دهخدادیمونه . [ ] (اِخ ) مکانی است در جنوب یهودا و بعید نیست که همان دیبونی باشد. (قاموس کتاب مقدس ).