لغتنامه دهخدا
کدیوری . [ ک َ دی وَ ] (حامص مرکب ) برزیگری . دهقانی . زراعت کردن . (برهان ) (آنندراج ). فلاحت . (ناظم الاطباء) : ماه به ماه می کند شاه فلک کدیوری عالم فاقه برده را توشه دهد توانگری مائده سازد از بره بر صفت توانگری برزگری کند به گاو ازق