کارخانة لبنیاتdairy factory, creamery, dairyواژههای مصوب فرهنگستانواحدی تولیدی که در آن فراوردههای شیری تولید میشود
پخشینۀ لبنیdairy spreadواژههای مصوب فرهنگستانپخشینهای که پایۀ آن چربی شیر است و میزان چربی آن کمتر از کره است
پیغذای لبنیdairy dessertواژههای مصوب فرهنگستانپیغذایی آمادۀ مصرف، ازجمله انواع بستنی خامهای و پنیرهای تازه و شیرخاگین، که از فراوردههای شیری مانند خامه و شیر و ماست تهیه شده باشد
فراوردۀ لبنیdairy productواژههای مصوب فرهنگستانهر فراوردۀ غذایی که از شیر تهیه شود متـ . فراوردۀ شیری milk product
نوشابۀ لبنیdairy beverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که عمدتاً از شیر و فراوردههای آن تهیه میشود
سیرآهنگلغتنامه دهخداسیرآهنگ . [ هََ ] (ص مرکب ) بلندآهنگ . در اینجا لفظ آهنگ به معنی آواز است . (غیاث ) (آنندراج ) : ذره تا خورشید گلبانگ اناالحق میزندنغمه ٔ خارج ندارد ساز سیرآهنگ عشق . صائب (از آنندراج ).|| راضی . خشنود. || جوانمرد.
ساز سیرآهنگلغتنامه دهخداساز سیرآهنگ . [ زِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساز بلندآهنگ . ساز بلندآواز. (آنندراج ) : ذره تا خورشید گلبانگ اناالحق میزندنغمه ٔ خارج ندارد ساز سیرآهنگ عشق . صائب (از آنندراج ).هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگ تر
دون نوازیلغتنامه دهخدادون نوازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) صفت و چگونگی دون نواز. دون پروری . که به نوازش و پرورش افراد پست و دون بپردازد. (از یادداشت مؤلف ).- دون نوازی کردن ؛ به نوازش افراد دون پرداختن : دون نوازی مکن که می نشوددر صفا هیچ
ناخن انداختنلغتنامه دهخداناخن انداختن . [ خ ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) ناخن رساندن بر ساز و امثال آن . پنجه بر تار و رباب و چنگ زدن : ذره و خورشید گر در رقص آید دور نیست ناخن مضراب بر تار رباب انداختیم . ابونصرنصیرای بدخشانی (از آنندراج ).|| نا
نخلغتنامه دهخدانخ . [ ن ُ ] (اِ) قدم بر قدم رفتن از دنبال کسی . (از برهان قاطع) (از فرهنگ نظام ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از جهانگیری ). رفتار قدم به قدم . (ناظم الاطباء) : چون ذره به خورشید ز نور رخ توروزان و شبان همی دوم بر نخ توگر فرد شوم من از رخ
ذرهلغتنامه دهخداذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (اِ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن . چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نصف از سدس قطمیر است (یعنی دوازده یک ) و بعضی گفته اند که ذرّه را وزنی نباشد چن
ذرهفرهنگ فارسی عمید۱. مقدار اندک از چیزی.۲. (اسم، فاعلی) هریک از اجسام ریزۀ پراکنده در هوا که در شعاع آفتاب دیده میشود.
ذرهcorpuscleواژههای مصوب فرهنگستانهریک از ذرههای ریزی که در نظریة ذرهای نور به نور نسبت داده میشود
ذرهparticleواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی، مهندسی بسپار] هر شیء ریزی که میتوان به آن جرم و یک موقعیت قابلمشاهده در فضا نسبت داد [فیزیک] 1- جسمی که گسترش فضایی و ساختار و حرکت داخلی آن قابلصرفنظر باشد 2- هر شیء ریزی که میتوان به آن جرم و یک موقعیت قابلمشاهده در فضا نسبت داد
ذرهلغتنامه دهخداذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (اِ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن . چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نصف از سدس قطمیر است (یعنی دوازده یک ) و بعضی گفته اند که ذرّه را وزنی نباشد چن
ذن بذرهلغتنامه دهخداذن بذره . [ ذُ ؟ ] (اِخ ) ذن برة پادشاه اراگن پسر الفنش الرابع از 1319 تا 1336 م . حلل السندسیة ص 324 ج 2 و رجوع به بترُه در همان کتاب و رجو
کوذرهلغتنامه دهخداکوذره . [ ک َ ذَ رَ / رِ ] (اِ) کودره . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). رجوع به کودره شود.