ذریعةلغتنامه دهخداذریعة. [ ذَ ع َ ] (ع ص ) تأنیث ذریع. || (اِ) سبب . وسیله . (دهار). واسطه . دست آویز. آنچه بدو بدیگر پیوندند یا به مرادی رسند. ذُرعَة. پیوستگی . || ماده شتر یا اشتری یا اسبی و مانند آن که صیاد در پس آن پنهان شده بر صید تیر اندازد. || حلقه ای که آموختن رمایة را نشانه قرار دهند
درحةلغتنامه دهخدادرحة. [ دَ رِ ح َ ] (ع ص ) مؤنث دَرِح : ناقة درحة؛ ناقه ٔ پیر. (از منتهی الارب ). رجوع به دَرِح شود.
درعهلغتنامه دهخدادرعه . [ دُ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِ) دراعه . (شرفنامه ٔ منیری ). ظاهراً مخفف دراعه است : هدهد کلهی دارد و طاوس قبائی من بلبل و خواهان یکی درعه و دستار.سنائی .
درعةلغتنامه دهخدادرعة. [ دَ ع َ ] (اِخ ) شهر کوچکی است در چهار فرسخی سجلماسة، در جنوب غربی مغرب ،و اکثر تاجران آنجا یهودیند و بیشتر محصول آن قصب بسیار خشک است . (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
ذريعةدیکشنری عربی به فارسیشتاب , عجله , کارمهم , اقدام مهم , اقتضاء , بهانه , عذر , دستاويز , مستمسک , بهانه اوردن