ذعاذعلغتنامه دهخداذعاذع . [ ذَ ذِ ] (ع اِ) ذعاذِع نخل ؛ بلایه ها از خرمابن و ردی ّ آن . || تفرّقوا ذعاذِع ؛ پراکنده شدند اینجا آنجا.
دحادحلغتنامه دهخدادحادح . [ دَ دِ ] (اِخ ) حصنی و قلعه ای است از توابع و اعمال صنعاء یمن . (معجم البلدان ).
دعادعلغتنامه دهخدادعادع . [ دَ دِ ](ع اِ) گیاهی است که در آن آب می باشد و در گرما گاوان آنرا می خورند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دهادهلغتنامه دهخدادهاده . [ دَ دِه ْ ] (ع اِ) ج ِ دهداه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به دهداه شود.
دهادهلغتنامه دهخدادهاده . [ دِ دِه ْ ] (اِ مرکب ) از تمام محله های شهر. (ناظم الاطباء). || از محلی به محلی . (از ناظم الاطباء). || از هر قسمت و از هر جهت و از هر مقام . (ناظم الاطباء).