ذونابلغتنامه دهخداذوناب . (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از درنده مثل گرگ وشیر چه ناب بمعنای دندان یشک است . (غیاث اللغات ).- امثال :شر اهر ذاناب ؛ شری که ببانگ آورده است خداوند یشک را.
دینابلغتنامه دهخدادیناب . (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
ذنائبلغتنامه دهخداذنائب . [ ذَ ءِ ] (اِخ ) نام سه جایگاه مرتفع است به نجد از یسار فلجه ٔ مصعد بسوی مکة. || یوم الذنائب ؛ نام جنگی است که میان تغلب و بکرروی داد. رجوع به عقدالفرید جزء 6 ص 74 و 75</spa
ذنابلغتنامه دهخداذناب . [ ذِ ] (اِخ ) نام وادئی متعلق به مرةبن عوف . || نام جایگاهی و ظاهراً در شام .
نیشدارلغتنامه دهخدانیشدار. (نف مرکب ) صاحب نیش . دارنده ٔ نیش . آنکه نیش دارد چون عقرب و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). گزنده . نیش زن : بیندیش از آن پشّه ٔ نیشدارکه نمرود را گفت سر پیش دار. نظامی .|| ذوناب . آنکه نیش دارد. (فرهنگ فارس