ذوکلافلغتنامه دهخداذوکلاف . [ ک ُ ] (اِخ ) وادیی است از اعمال مدینة. ابن مقبل راست :عفا من سلیمی ذوکلاف فمنکف مبادی الجمیع الغیظ و المتصیف .(معجم البلدان یاقوت ) (المرصع ابن الاثیر).
دوقلولغتنامه دهخدادوقلو. [ دُ ] (ترکی ، ص مرکب ) (مرکب از دوق = [ دوغ ، دغ ] از مصدر دقماق [ دغماق ] به معنی زادن و لو علامت نسبت در ترکی ). دوقلی . دوغلو. توأم . توأمان . همزاد. دوپهلو. (یادداشت مؤلف ). و در تداول کلمه را به غلط مرکب از دو (عدد فارسی ) و لو پندارند و به ضم قاف تلفظ کنند به