خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آبکی
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنچه مانند آب باشد.۲. آبدار؛ پرآب.۳. آبلمبو.۴. [مقابلِ غلیظ] رقیق.۵. بیمحتوا.۶. (اسم) مشروب.
-
آلکی
فرهنگ فارسی عمید
= پالکی
-
اسکی
فرهنگ فارسی عمید
نوعی ورزش بهصورت سُرخوردن روی برف، چمن، یا آب که با استفاده از وسایل مخصوص انجام میشود.
-
اشتراکی
فرهنگ فارسی عمید
۱. کمونیست؛ پیرو کمونیزم.۲. (صفت نسبی، قید) به طور مشترک؛ با هم.
-
افلاکی
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مقابلِ خاکی] غیرزمینی؛ غیرمادی.۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] فرشته.
-
الکتریکی
فرهنگ فارسی عمید
مربوط به الکتریسیته؛ برقی.
-
الکی
فرهنگ فارسی عمید
۱. کار عبث و بیهوده.۲. سخنی که حقیقت نداشته باشد؛ دروغین.۳. (قید) بدون دلیل جدّی؛ از روی تفنن: او هر روز الکی به پارک میرفت.
-
انطاکی
فرهنگ فارسی عمید
از مردم انطاکیه.
-
بادام خاکی
فرهنگ فارسی عمید
= بادامزمینی
-
باریکی
فرهنگ فارسی عمید
۱. باریک بودن.۲. [مجاز] نازکی و لطافت.۳. [مجاز] لاغری.
-
باکی
فرهنگ فارسی عمید
گریهکننده.
-
برکی
فرهنگ فارسی عمید
تهیهشده از برک: ◻︎ حاجت به کلاه برکی داشتنت نیست / درویشصفت باش و کلاه تتری دار (سعدی: ۹۲).
-
برمکی
فرهنگ فارسی عمید
نوعی عطر مرکب؛ مثلث.
-
پاکی
فرهنگ فارسی عمید
۱. پاک بودن؛ پاکیزگی: ◻︎ شب سیاه بدان زلفکان تو ماند / سپیدروز به پاکی رخان تو ماند (دقیقی: ۹۷).۲. [مجاز] پاکدامنی؛ عفت.۳. (اسم) [قدیمی] استره؛ تیغ سرتراشی.۴. (اسم) چاقوی کوچکی که هنگام حجامت و خون گرفتن پوست بدن را با آن خراش میدهند.
-
پالکی
فرهنگ فارسی عمید
دو صندق چوبی روباز که سابقاً به دو پهلوی اسب یا قاطر میبستند و دو تن مسافر در آن مینشستند؛ کجاوۀ بیسقف.