رابةلغتنامه دهخدارابة. [ راب ْ ب َ ] (ع اِ) زن پدر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
چرابهلغتنامه دهخداچرابه . [ چ َ ب َ / ب ِ ] (اِ) قیماقی که بر روی شیر بندد. (برهان ) (آنندراج ). سرشیر که بر روی شیر بندد. (ناظم الاطباء). چربی روی شیر. سرشیر. قیماغ .
روبعلغتنامه دهخداروبع. [ رَ ب َ ] (ع ص ) ضعیف و فرومایه . (منتهی الارب ). ناتوان و پست . (از اقرب الموارد). || ناقص الخلقة. (لسان العرب ) (از معجم متن اللغة).
روبهلغتنامه دهخداروبه . [ ب َه ْ ] (اِ) همان روباه باشد که جانوری است دشتی و به حیله گری مشهور است . (آنندراج ). روباه . (ناظم الاطباء). مخفف روباه . رجوع به روباه شود : چنانکه اشتر ابله سوی کنام شده ز مکر روبه و زاغ و ز گرگ بی خبرا. رودکی
روبهیلغتنامه دهخداروبهی . [ ب َ ] (حامص ) حیله گری . مکاری . نیرنگ بازی : بیمار روزگار هم از اهل روزگارروی بهی ندید که جز روبهی ندید. خاقانی . || ترسویی . جبن . جبان بودن : جور مکن که حاکمان جور کنند بر ر
رابعلغتنامه دهخدارابع. [ ب ِ ] (اِخ ) یکی از سلاطین پنجگانه ٔ مدیان است که بنی اسرائیل را بقتل رسانیدند. (قاموس کتاب مقدس ).
أتاحَ لَهدیکشنری عربی به فارسیرابه اوداد , اجازه…را به او داد , زمينه…را برايش فراهم کرد , امکان…را به او داد
خرابةلغتنامه دهخداخرابة. [ خ َ / خ ِ ب َ ] (ع مص ) دزدیدن شتر کسی را. (از منتهی الارب ). رجوع به «خرب » و «خروب » در این لغت نامه شود.
خرابةلغتنامه دهخداخرابة. [ خ ُ ب َ ] (ع اِ) رسن از پوست درخت . || مغاکچه ٔ سرین . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || سنگی پهن که در آن سوراخ کرده رسن استوارکنند. || سوراخ سوزن . (از منتهی الارب ).
ذوالقرابةلغتنامه دهخداذوالقرابة. [ ذُل ْ ق َ ب َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) کس . خویش . نزدیک . ج ،ذوی القرابة. ذوی القرابات ، کسان . خویشان . نزدیکان .