رابولغتنامه دهخدارابو. (اِ) نام گلی است خوشبو. چنانکه گفته اند: نرگس و رابو شکفت بر طرف بوستان . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : سوسن و رابو شکفت بر چمن آسمان لاله و نسرین نمود چرخ چو هر بوستان . ادیب صابر.سوسن و رابو شکفت بر طرف
چربگولغتنامه دهخداچربگو. [ چ َ ] (نف مرکب ) بمعنی چرب زبان است ، که کنایه از شیرین سخن باشد. (برهان ). چرب زبان . (ناظم الاطباء). چربگوی . چرب سخن . چرب گفتار. فصیح : همان چربگو مرد شیرین گذارچنین چربی انگیخت از مغز کار. نظامی .|| چ
چربولغتنامه دهخداچربو. [ چ َ] (اِ) بمعنی چربه باشد که پیه چراغ است . (برهان ). چربش . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). چربی . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). چربی و روغن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). دسومت : تا کی دَوَم از گِردِ در توکاند
رابوعلغتنامه دهخدارابوع . (اِخ ) نام قدیم چاهی است نزدیک کوه اسقف که آن را رابع مینامند. (از منتهی الارب ).
رابوعلغتنامه دهخدارابوع . (ع اِ) ربع. یک چهارم : افلاطون کتب خود را بمراتبی تقسیم کرده و هر مرتبه مرکب از چهار کتاب است که مجموع آن چهار را رابوع نامیده است . (ابن الندیم ). و جمع آن رابوعات است مانند تاسوع و تاسوعات . رجوع به رابوعا شود.
رابوعالغتنامه دهخدارابوعا. (ع اِ) چهارگفتار، کتابی که چهار رابوع داشته باشد. (قفطی ). || مجموعه ٔ چهار قطعه که سه قطعه حزن انگیز و یکی خنده آور باشد. || یک نمایش وهمی مضحک که بشرکت شعرای قدیمی یونان برگزار میشد. || (اِخ ) مجموع چهار مباحثه و سئوال و جواب افلاطون .
رابوسنت اتینلغتنامه دهخدارابوسنت اتین . [ ب ُ س َ اِ ی ِ] (اِخ ) مرد سیاسی و مذهبی فرانسه فرزند ارشد پل رابو. در شهر نیم متولد شده و بین سالهای 1743 - 1793م . زندگی کرده و پس از کناره گیری پدرش بمقام کشیشی رسید و در دوران انقلاب با گ
قراکلالغتنامه دهخداقراکلا. [ ق َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رابو بخش مرکزی شهرستان آمل . واقع در 15000گزی شمال خاوری آمل . موقع جغرافیایی آن دشت و معتدل و مرطوب و مالاریایی و سکنه ٔ آن 185 تن است . آب آن از چشمه و رود هراز
تازه آباد عباس آبادلغتنامه دهخداتازه آباد عباس آباد. [ زَ دِ ع َب ْ با ] (اِخ ) دهی است از دهستان رابو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 8500گزی شمال آمل واقع است . دشت ، معتدل و مرطوب و مالاریائی است و 320 تن سکنه دارد، شیعه ، مازندرانی و فارسی
واسکسلغتنامه دهخداواسکس . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رابو از بخش مرکزی شهرستان آمل که در 15 هزارگزی شمال خاوری آمل واقع شده است . ناحیه ای است مسطح ، معتدل ، مرطوب ، مالاریایی و دارای 480 تن سکنه . از آب چشمه و رود هراز
رابوسنت اتینلغتنامه دهخدارابوسنت اتین . [ ب ُ س َ اِ ی ِ] (اِخ ) مرد سیاسی و مذهبی فرانسه فرزند ارشد پل رابو. در شهر نیم متولد شده و بین سالهای 1743 - 1793م . زندگی کرده و پس از کناره گیری پدرش بمقام کشیشی رسید و در دوران انقلاب با گ
رابوعلغتنامه دهخدارابوع . (اِخ ) نام قدیم چاهی است نزدیک کوه اسقف که آن را رابع مینامند. (از منتهی الارب ).
رابوعلغتنامه دهخدارابوع . (ع اِ) ربع. یک چهارم : افلاطون کتب خود را بمراتبی تقسیم کرده و هر مرتبه مرکب از چهار کتاب است که مجموع آن چهار را رابوع نامیده است . (ابن الندیم ). و جمع آن رابوعات است مانند تاسوع و تاسوعات . رجوع به رابوعا شود.
رابوعالغتنامه دهخدارابوعا. (ع اِ) چهارگفتار، کتابی که چهار رابوع داشته باشد. (قفطی ). || مجموعه ٔ چهار قطعه که سه قطعه حزن انگیز و یکی خنده آور باشد. || یک نمایش وهمی مضحک که بشرکت شعرای قدیمی یونان برگزار میشد. || (اِخ ) مجموع چهار مباحثه و سئوال و جواب افلاطون .
میرابولغتنامه دهخدامیرابو. [ ب ُ ] (اِخ ) اونوره گابریل ریکتی کنت دو (1749-1791 م .). سیاستمدار انقلابی نامی فرانسه ، زندگی وی پیش از سال 1789 به یک سلسله زیاده رویها و مشاجرات با پدرش گذشت و ب
میرابولغتنامه دهخدامیرابو. [ ب ُ ] (اِخ ) ویکتور ریکتی مارکی دو (1715 - 1789 م .). سیاستمدار فرانسوی و رهبر فیزیوکراتهای آن کشور است و پدر اونوره گابربل ریکتی کنت دو میرابو.
پن میرابولغتنامه دهخداپن میرابو.[ پ ِ ب ُ ] (اِخ ) (ل ِ...) کمون بوش دو رُم ، از بخش اِکس دارای 4270 تن سکنه و کارخانه ٔ روغن های نباتی .