راهطاءلغتنامه دهخداراهطاء. [ هَِ ] (ع اِ) رهطة. رهطاء. (لسان العرب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). یکی از سوراخهای کلاکموش که خاک خانه ٔ خود را از آن برون کشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از لسان العرب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سوراخ موش دشتی . ج ، رواهط. (مهذب الاسماء). ب
راحتیلغتنامه دهخداراحتی . (ح َ) (حامص ) (مأخوذ از راحت عرب و یاء مصدری متداول در زبان فارسی ) آسایش . (آنندراج ).- کفش راحتی ؛ دم پایی .|| طشت متوضا. (آنندراج ). || چراغی است که پایه ها دارد وآن را چراغپایه ٔ راحتی گویند. (آنندراج ).
رواتیلغتنامه دهخدارواتی . (ص نسبی ) در تداول عوام ، صوری . ظاهری : دوستی فلان رواتی است . رجوع به برو در ذیل کلمه ٔ رو شود. (یادداشت مؤلف ).
راحتیفرهنگ فارسی عمید۱. راحت بودن.۲. (صفت نسبی، منسوب به راحت) ویژگی آنچه در استفاده از آن، آسایش وجود دارد: لباس راحتی.۳. (اسم) نوعی مبل.۴. (اسم) = راحتالحلقوم
جراحتگاهلغتنامه دهخداجراحتگاه . [ ج ِ ح َ ] (اِ مرکب ) جای جراحت : ستیم آن ریم باشد که چون بر جراحتگاه فراهم آید خون فاسد درون وی ریم گردد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) : دل تنگم جراحتگاه مژگان تو بود امشب که نیلی کرد سیلی های اشکم روی دریا را.<p class="author