راحتیلغتنامه دهخداراحتی . (ح َ) (حامص ) (مأخوذ از راحت عرب و یاء مصدری متداول در زبان فارسی ) آسایش . (آنندراج ).- کفش راحتی ؛ دم پایی .|| طشت متوضا. (آنندراج ). || چراغی است که پایه ها دارد وآن را چراغپایه ٔ راحتی گویند. (آنندراج ).
راحتیفرهنگ فارسی عمید۱. راحت بودن.۲. (صفت نسبی، منسوب به راحت) ویژگی آنچه در استفاده از آن، آسایش وجود دارد: لباس راحتی.۳. (اسم) نوعی مبل.۴. (اسم) = راحتالحلقوم
راحتیدیکشنری فارسی به انگلیسیcomfort, convenience, coziness, ease, easiness, easy, homeliness, homeyness
فراغ باللغتنامه دهخدافراغ بال . [ ف َ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آسودگی خاطر. آسایش و راحتی خیال : ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی جز بدان عارض شمعی نبود پروازم .حافظ (دیوان چ قزوینی ص 230).
راحتیلغتنامه دهخداراحتی . (ح َ) (حامص ) (مأخوذ از راحت عرب و یاء مصدری متداول در زبان فارسی ) آسایش . (آنندراج ).- کفش راحتی ؛ دم پایی .|| طشت متوضا. (آنندراج ). || چراغی است که پایه ها دارد وآن را چراغپایه ٔ راحتی گویند. (آنندراج ).
راحتیفرهنگ فارسی عمید۱. راحت بودن.۲. (صفت نسبی، منسوب به راحت) ویژگی آنچه در استفاده از آن، آسایش وجود دارد: لباس راحتی.۳. (اسم) نوعی مبل.۴. (اسم) = راحتالحلقوم
راحتیدیکشنری فارسی به انگلیسیcomfort, convenience, coziness, ease, easiness, easy, homeliness, homeyness
راحتیلغتنامه دهخداراحتی . (ح َ) (حامص ) (مأخوذ از راحت عرب و یاء مصدری متداول در زبان فارسی ) آسایش . (آنندراج ).- کفش راحتی ؛ دم پایی .|| طشت متوضا. (آنندراج ). || چراغی است که پایه ها دارد وآن را چراغپایه ٔ راحتی گویند. (آنندراج ).
ناراحتیلغتنامه دهخداناراحتی . [ ح َ ] (حامص مرکب ) راحت نبودن . راحت نداشتن . در زحمت بودن . عدم آرامش و آسایش .به زحمت افتادن . || خشمگینی . برآشفتگی .
راحتیفرهنگ فارسی عمید۱. راحت بودن.۲. (صفت نسبی، منسوب به راحت) ویژگی آنچه در استفاده از آن، آسایش وجود دارد: لباس راحتی.۳. (اسم) نوعی مبل.۴. (اسم) = راحتالحلقوم