راذملغتنامه دهخداراذم . [ ذِ ] (ع ص ) شتر ماده که شیر راند و کذا شاة راذم ؛ آن که شیرش روان باشد از کثرت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناقة راذم ؛ماده شتری که شیرش را دفع کند. (از اقرب الموارد).
رادملغتنامه دهخدارادم . [ دُ ] (اِخ ) یکی از شهرهای لهستان و دارای 62519 تن سکنه است . و حومه ٔ آن نیز 196200 تن جمعیت دارد، در این شهر کارخانه های ذوب آهن و ریسندگی و پوست پیرایی وجود دارد.
رودم رودملغتنامه دهخدارودم رودم . [ دَ دَ ] (صوت مرکب ) مقاله ٔ زنان است در حالت گریه هرگاه وهنی باو از طرف اولاد رسد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). رجوع به رودم شود.
رضیملغتنامه دهخدارضیم . [ رَ ] (ع ص ) بنای به سنگ برآورده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).