راستالغتنامه دهخداراستا. (ص ) راست باشد که نقیض کج است . || (اِ) راه و صراط. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). || مقابل . روبرو. (ناظم الاطباء). مقابل چپ . راستا و چپا بمعنی طرف راست و طرف چپ استعمال شده . (حاشیه ٔ بیهقی چ فیاض ) : پس بیرون آمد موسی از مدینه ٔ مذکوره
راستافرهنگ فارسی عمید۱. زمینۀ موردنظر؛ مورد؛ باره: در راستای بهبود کیفیت، در این راستا.۲. (ریاضی) امتداد.۳. [مقابلِ چپ] [قدیمی] راست.⟨ به راستایِ: [قدیمی] در حقِ؛ دربارۀ: به راستای تو.
راستا راستلغتنامه دهخداراستا راست . (ق مرکب ) برابر. مساوی . سواء. سوی : زیدبن علی بر یکجای درنگ نکردی از بیم آنکه یوسف بن عمرو بداند و یکچند پیش از دیان بود و شاعیان همی آمدند و او را بیعت همی کردند بر کتاب خدای و سنت رسول صلی اﷲ علیه و سلم و جهاد کردن با ظالمان ... و بخشید
قبا راستالغتنامه دهخداقبا راستا. [ ق َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بازاری . قبا سه چاکی . رجوع به قبا سه چاکی شود.
برداشت راستاییdirectional surveyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برداشت مقاومتویژه به روش قطبش القایی برای تعیین راستای جسم بیهنجار
راستادلغتنامه دهخداراستاد. (اِ) وظیفه . راتبه . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). راتب . (برهان ). وجه گذران . (ناظم الاطباء). ماهیانه . (شعوری ج 2 ص 4) : خدایا بخواهم ز توراستادچو جودت همه را وظیف
راستاتلغتنامه دهخداراستات . (اِخ ) یکی از شهرهای آلمان که در ناحیه ٔ باد واقع است و 12200 تن سکنه دارد. در این شهر دو مرتبه کنگره تشکیل شده است یکی در بین سالهای 1713 - 1714 م . بعد از جنگ جانش
راستاحسینیلغتنامه دهخداراستاحسینی . [ ح ُ س َ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ،راسته حسینی . صاف و ساده . روراست . بی شیله و پیله . یک لخت . ظاهر و باطن یکی . رجوع به راسته حسینی شود.
راستانلغتنامه دهخداراستان . (ص ، اِ) ج ِ راست ، عادلها و صادقها. (ناظم الاطباء). صدیقان . مقابل کژان . (از شرفنامه ٔ منیری ) : ز بیم سپهبد همه راستان بدان کار گشتند همداستان . فردوسی .راست شو تابراستان برسی خاک شو تا بر آستان برس
راستادلغتنامه دهخداراستاد. (اِ) وظیفه . راتبه . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). راتب . (برهان ). وجه گذران . (ناظم الاطباء). ماهیانه . (شعوری ج 2 ص 4) : خدایا بخواهم ز توراستادچو جودت همه را وظیف
راستا راستلغتنامه دهخداراستا راست . (ق مرکب ) برابر. مساوی . سواء. سوی : زیدبن علی بر یکجای درنگ نکردی از بیم آنکه یوسف بن عمرو بداند و یکچند پیش از دیان بود و شاعیان همی آمدند و او را بیعت همی کردند بر کتاب خدای و سنت رسول صلی اﷲ علیه و سلم و جهاد کردن با ظالمان ... و بخشید
راستاتلغتنامه دهخداراستات . (اِخ ) یکی از شهرهای آلمان که در ناحیه ٔ باد واقع است و 12200 تن سکنه دارد. در این شهر دو مرتبه کنگره تشکیل شده است یکی در بین سالهای 1713 - 1714 م . بعد از جنگ جانش
راستاحسینیلغتنامه دهخداراستاحسینی . [ ح ُ س َ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ،راسته حسینی . صاف و ساده . روراست . بی شیله و پیله . یک لخت . ظاهر و باطن یکی . رجوع به راسته حسینی شود.
قبا راستالغتنامه دهخداقبا راستا. [ ق َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بازاری . قبا سه چاکی . رجوع به قبا سه چاکی شود.
براستالغتنامه دهخدابراستا. [ ب ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: ب + راستا) براستای . در حق . درباره ٔ. درباب .(فرهنگ فارسی معین ) : اینک عنان با عنان تو نهادم مکافات این مکرمت را که براستای من کردی . (تاریخ بیهقی ). و هارون براستای وی (فضل برمک ) آن نیکویی فرمود کز حد بگذشت
باد درّهراستاalong-valley windواژههای مصوب فرهنگستانمؤلفهای از باد ناشی از عارضهنگاری موازی محور درّه در شرایط بادهای همدیدمقیاس آرامه یا ضعیف
تخلخل همراستاaligned porosityواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای موضعی از منفذهایی که در یک خط قرار دارند متـ . تخلخل خطی linear porosity