راسترولغتنامه دهخداراسترو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) مقابل کجرو. (آنندراج ) (ارمغان آصفی ). راست رونده .مستقیم حرکت کننده . بی انحراف و کجی رونده . که بخط مستقیم طی طریق کند. که از استقامت نگردد : پیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقا
سیاسیات روستاگراrural politicsواژههای مصوب فرهنگستاننهضتی سیاسی برای حفظ شیوه و محیط زندگی روستایی اروپا که در واکنش به سلطۀ شهرنشینان و تصمیمات آنها در عرصۀ سیاسی به وجود آمد
راستگاریلغتنامه دهخداراستگاری . (حامص مرکب ) عمل راستگار. امانت . درستکاری . راستکرداری . و رجوع به راستگار و راستکاری و درستکاری شود.