رانشفرهنگ فارسی عمید۱. حرکت؛ جابهجا شدن: رانش زمین.۲. (فیزیک) دفع کردن دو چیز یکدیگر را.۳. (پزشکی) اسهال.
رانشلغتنامه دهخدارانش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از راندن . طرد. دفع. راندگی . رد. (ناظم الاطباء). راندن و دور کردن . (برهان ) (آنندراج ). || رحلت و انتقال . (ناظم الاطباء). || سلب مقابل ایجاب . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || معزولی . || نفی . (ناظم الاطباء). || اسهال . (این کلمه ب
گیرانشignition 1واژههای مصوب فرهنگستان[شیمی، مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] آغاز تولید شعله [قطعات و اجزای خودرو] فرایند ایجاد احتراق در مخلوط سوخت و هوا در محفظۀ احتراق
رانش 1drift 2واژههای مصوب فرهنگستانالگوی تغییری که در آن زبانهای مرتبط یا گونههای یک زبان پس از جدا شدن از منشأ مشترک ضمن ازسرگذراندن تغییرات و تحولات شباهتهایی با یکدیگر پیدا میکنند که نشان میدهد تحولات آنها سیری متوازی داشتهاند
رانشگرthrusterواژههای مصوب فرهنگستانپیشران کوچکی به شکل موشک برای تنظیم دقیق وضعیت یا سرعت فضاپیماها
رانش 1drift 2واژههای مصوب فرهنگستانالگوی تغییری که در آن زبانهای مرتبط یا گونههای یک زبان پس از جدا شدن از منشأ مشترک ضمن ازسرگذراندن تغییرات و تحولات شباهتهایی با یکدیگر پیدا میکنند که نشان میدهد تحولات آنها سیری متوازی داشتهاند
درانشلغتنامه دهخدادرانش . [ دُ ن ِ ] (ع ص ) سخت سطبراز مردم و اشتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مالبرانشلغتنامه دهخدامالبرانش . [ ل ِ ] (اِخ ) نیکلا. از حکمای فرانسه است که در سال 1638م . در پاریس به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیل در صنف کشیشان داخل شد و پس از خواندن کتابهای دکارت به حکمت دلبستگی یافت و تا پایان عمر جز مطالعه و تألیف و تصنیف در مباحث حکمتی ک
پک تی نی برانشلغتنامه دهخداپک تی نی برانش . [ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) شعبه ای از نواعم گاستِروُپد که اعضاء تنفسی آنها دارای برگه ها و وُریقه های مضرّس است .
دمای گیرانشignition temperatureواژههای مصوب فرهنگستانپایینترین دمایی که در آن انرژی گداختِ بهوجودآمده در پلاسما از انرژی اتلافشده بیشتر است
بار رانشthrust loadingواژههای مصوب فرهنگستاننسبت کل وزن هواپیمای جت بر مجموع نیروی رانش تولیدی موتورهای آن