رانش غلتکیsprocketless drive, tendency driveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حرکت فیلم در دستگاههای مختلف که در آن فیلم بهوسیلۀ غلتکِ بدون دندانه به جلو یا عقب رانده میشود
رانشفرهنگ فارسی عمید۱. حرکت؛ جابهجا شدن: رانش زمین.۲. (فیزیک) دفع کردن دو چیز یکدیگر را.۳. (پزشکی) اسهال.
رانشلغتنامه دهخدارانش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از راندن . طرد. دفع. راندگی . رد. (ناظم الاطباء). راندن و دور کردن . (برهان ) (آنندراج ). || رحلت و انتقال . (ناظم الاطباء). || سلب مقابل ایجاب . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || معزولی . || نفی . (ناظم الاطباء). || اسهال . (این کلمه ب
رانشفرهنگ فارسی عمید۱. حرکت؛ جابهجا شدن: رانش زمین.۲. (فیزیک) دفع کردن دو چیز یکدیگر را.۳. (پزشکی) اسهال.
رانشلغتنامه دهخدارانش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از راندن . طرد. دفع. راندگی . رد. (ناظم الاطباء). راندن و دور کردن . (برهان ) (آنندراج ). || رحلت و انتقال . (ناظم الاطباء). || سلب مقابل ایجاب . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || معزولی . || نفی . (ناظم الاطباء). || اسهال . (این کلمه ب
درانشلغتنامه دهخدادرانش . [ دُ ن ِ ] (ع ص ) سخت سطبراز مردم و اشتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مالبرانشلغتنامه دهخدامالبرانش . [ ل ِ ] (اِخ ) نیکلا. از حکمای فرانسه است که در سال 1638م . در پاریس به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیل در صنف کشیشان داخل شد و پس از خواندن کتابهای دکارت به حکمت دلبستگی یافت و تا پایان عمر جز مطالعه و تألیف و تصنیف در مباحث حکمتی ک
پک تی نی برانشلغتنامه دهخداپک تی نی برانش . [ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) شعبه ای از نواعم گاستِروُپد که اعضاء تنفسی آنها دارای برگه ها و وُریقه های مضرّس است .
رانشفرهنگ فارسی عمید۱. حرکت؛ جابهجا شدن: رانش زمین.۲. (فیزیک) دفع کردن دو چیز یکدیگر را.۳. (پزشکی) اسهال.
رانشلغتنامه دهخدارانش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از راندن . طرد. دفع. راندگی . رد. (ناظم الاطباء). راندن و دور کردن . (برهان ) (آنندراج ). || رحلت و انتقال . (ناظم الاطباء). || سلب مقابل ایجاب . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || معزولی . || نفی . (ناظم الاطباء). || اسهال . (این کلمه ب