راهروفرهنگ فارسی عمید۱. راهی در داخل ساختمان که اتاقها و قسمتهای مختلف ساختمان را بههم وصل میکند؛ دالان؛ دهلیز؛ سرسرا؛ کوریدور.۲. آنکه به راهی میرود.۳. (اسم، صفت) (تصوف) [مجاز] سالک؛ مرید.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] مسافر.۵. [قدیمی، مجاز] زاهد.
راهرولغتنامه دهخداراهرو. [ رَو / رُو ] (نف مرکب ) راهرونده . رونده .راهرونده . سائر. طی طریق کننده . راه پیما. ج ، راهروان .(ناظم الاطباء). ماشی . (یادداشت مؤلف ) : چون جهان سپید گشت سیاه راهرو نیز بازماند از راه . <p class
راهروaccess corridorواژههای مصوب فرهنگستانراهرو یا دالانی که مسافر طی میکند تا به سکوی سوار شدن به قطار برسد
راهرودیکشنری فارسی به انگلیسیalleyway, communications, corridor, door, entry, entryway, gallery, gangway, hall, hallway, lobby, passageway
دالانفرهنگ فارسی عمیدکوچۀ باریک یا راهرو منزل یا کاروانسرا که بالای آن خانه ساخته باشند؛ راهرو سرپوشیده؛ دهلیز.
راهروفرهنگ فارسی عمید۱. راهی در داخل ساختمان که اتاقها و قسمتهای مختلف ساختمان را بههم وصل میکند؛ دالان؛ دهلیز؛ سرسرا؛ کوریدور.۲. آنکه به راهی میرود.۳. (اسم، صفت) (تصوف) [مجاز] سالک؛ مرید.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] مسافر.۵. [قدیمی، مجاز] زاهد.
راهرولغتنامه دهخداراهرو. [ رَو / رُو ] (نف مرکب ) راهرونده . رونده .راهرونده . سائر. طی طریق کننده . راه پیما. ج ، راهروان .(ناظم الاطباء). ماشی . (یادداشت مؤلف ) : چون جهان سپید گشت سیاه راهرو نیز بازماند از راه . <p class
راهروaccess corridorواژههای مصوب فرهنگستانراهرو یا دالانی که مسافر طی میکند تا به سکوی سوار شدن به قطار برسد
راهرودیکشنری فارسی به انگلیسیalleyway, communications, corridor, door, entry, entryway, gallery, gangway, hall, hallway, lobby, passageway
راهروفرهنگ فارسی عمید۱. راهی در داخل ساختمان که اتاقها و قسمتهای مختلف ساختمان را بههم وصل میکند؛ دالان؛ دهلیز؛ سرسرا؛ کوریدور.۲. آنکه به راهی میرود.۳. (اسم، صفت) (تصوف) [مجاز] سالک؛ مرید.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] مسافر.۵. [قدیمی، مجاز] زاهد.
راهرولغتنامه دهخداراهرو. [ رَو / رُو ] (نف مرکب ) راهرونده . رونده .راهرونده . سائر. طی طریق کننده . راه پیما. ج ، راهروان .(ناظم الاطباء). ماشی . (یادداشت مؤلف ) : چون جهان سپید گشت سیاه راهرو نیز بازماند از راه . <p class
راهروaccess corridorواژههای مصوب فرهنگستانراهرو یا دالانی که مسافر طی میکند تا به سکوی سوار شدن به قطار برسد
راهرودیکشنری فارسی به انگلیسیalleyway, communications, corridor, door, entry, entryway, gallery, gangway, hall, hallway, lobby, passageway