راهوالغتنامه دهخداراهوا. [ راه ْ ] (اِخ ) دهیست از دهستان برگشلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در 4500گزی شمال خاوری ارومیه و 2هزارگزی شمال شوسه ٔ گلمانخانه به ارومیه ، محلی است که هوای آن معتدل مالاریایی و دارای <span clas
راهوایلغتنامه دهخداراهوای .(اِخ ) نام قصبه ای است درایالات متحده ٔ امریکا واقع در ایالت نیوجرسی و 60هزارگزی شمال شرقی (نتون ): این قصبه دارای کارخانه های کاغذسازی و چاپخانه ٔ مجهز میباشد. جمعیت آن 21290 تن است . (از قاموس الاعل
رَأَوُاْفرهنگ واژگان قرآنديدند (ببينند (براي واقعيت حتمي)، در اصل "رَأَوْاْ" بوده که چون دو ساکن به هم رسيده ضمّه گرفته است)
راهوارلغتنامه دهخداراهوار. (ص مرکب ، اِ مرکب )رهوار. فراخ و نرم رو. فراخ و نرم پوی : کجات آنهمه راهوار اشتران عماری زرین و فرمانبران . فردوسی .برمیان شان حلقه ٔ بند کمر از شمس زرزیر رانشان جمله زرین مرکبان راهوار. <p class="a
راهوارهلغتنامه دهخداراهواره .[ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ره آورد. سوغات و ارمغان و راه آورد. (ناظم الاطباء). ارمغان و راه آورد. (از برهان ). ارمغان و هدیه که از سفر برای دوستان آرند. (رشیدی ) (آنندراج ) (بهار عجم ) (از انجمن آرا) : دست تهی
راهواریلغتنامه دهخداراهواری . (حامص مرکب ) عمل راهوار. فراخ گامی و تندوتیزی . (ناظم الاطباء) : نیم تنک سخنی کز عبارت فارغ به راهواری بیرون برم همی لنگی . اثیرالدین اخسیکتی .بود با راهواریش همه لنگ با چنان پی فراخیی همه تنگ . <
گچه باشلغتنامه دهخداگچه باش . [ گ ِ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو از بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، ده هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 3هزارگزی خاور راه ارابه رو آوه به ارومیه . دامنه ، معتدل ، مالاریائی و سکنه ٔ آن 73 تن است .
راهوارلغتنامه دهخداراهوار. (ص مرکب ، اِ مرکب )رهوار. فراخ و نرم رو. فراخ و نرم پوی : کجات آنهمه راهوار اشتران عماری زرین و فرمانبران . فردوسی .برمیان شان حلقه ٔ بند کمر از شمس زرزیر رانشان جمله زرین مرکبان راهوار. <p class="a
راهوارهلغتنامه دهخداراهواره .[ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ره آورد. سوغات و ارمغان و راه آورد. (ناظم الاطباء). ارمغان و راه آورد. (از برهان ). ارمغان و هدیه که از سفر برای دوستان آرند. (رشیدی ) (آنندراج ) (بهار عجم ) (از انجمن آرا) : دست تهی
راهواریلغتنامه دهخداراهواری . (حامص مرکب ) عمل راهوار. فراخ گامی و تندوتیزی . (ناظم الاطباء) : نیم تنک سخنی کز عبارت فارغ به راهواری بیرون برم همی لنگی . اثیرالدین اخسیکتی .بود با راهواریش همه لنگ با چنان پی فراخیی همه تنگ . <