راپالغتنامه دهخداراپا. (اِخ ) جزیره ای است متعلق به فرانسه در پلی نزی میان توبواُئی و توآموتو در مجمعالجزائر سوسیته .مساحت آن 42 کیلومتر مربع و سکنه ٔ آن 200 تن است .
راپاواژهنامه آزاد(واژه گیلکی) منتظر، چشم به راه، در انتظار [راه پا] منتظر، در انتظار، چشم به راه (این واژه بیشتر در استان گیلان به کاربرده می شود.)
پرتو تصویرimage ray, perspective rayواژههای مصوب فرهنگستانخط مستقیمی که نقطهای در فضای شیء یا فضای تصویر را به مرکز تصویر وصل میکند
پرتوِ دیداری اصلیprincipal visual ray, principal ray 2واژههای مصوب فرهنگستانامتداد عمود بر صفحۀ منظر (perspective plane) از نقطۀ دید
پرتو ایکس مشخصهcharacteristic X-ray, characteristic rays, characteristic radiationواژههای مصوب فرهنگستانتابشی الکترومغناطیسی که براثر نوآرایی الکترونها در پوستههای داخلی اتمها گسیل میشود
تلسکوپ پرتوایکسX-ray telescope, X-ray multi-mirror telescopeواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای آشکارسازی پرتوهای ایکس
راپاهانوکلغتنامه دهخداراپاهانوک . [ ن ُ ] (اِخ ) نهری است در ممالک متحده در ناحیه ٔ ویرجینیا که بخلیج چزاپیک میریزد.
چوبلغتنامه دهخداچوب . (اِ) ماده پوشیده از پوست ، تشکیل دهنده ٔ درخت اعم از ساقه و ریشه و شاخه ٔ آن . ماده ای سخت که ریشه وساقه و تنه و شاخه ٔ درخت را تشکیل میدهد. (از ناظم الاطباء). ماده ای سخت که ریشه و ساقه و تنه و شاخه ٔ درخت را تشکیل میدهد و آن را برای سوزاندن و ساختن اشیاء بکار برند. خش
راپاهانوکلغتنامه دهخداراپاهانوک . [ ن ُ ] (اِخ ) نهری است در ممالک متحده در ناحیه ٔ ویرجینیا که بخلیج چزاپیک میریزد.
سراپالغتنامه دهخداسراپا. [ س َ ] (اِ مرکب ) (از: سر+ «َا» واسطه + پا). سراپای . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). همه و تمام . (برهان ). سرتاپا و همه و تمام . (آنندراج ). تمام از اول تا آخر. (غیاث ) : بزندانیان جامه ها داد نیزسراپای و دینار و هرگونه چیز. <p clas
سراپافرهنگ فارسی عمید۱. سرتاپای انسان؛ قدوبالا؛ اندام.۲. (قید) [مجاز] همگی؛ کلاً؛ تماماً.۳. (صفت) [مجاز] همه؛ تمام.