راکضلغتنامه دهخداراکض . [ ک ِ ] (ع ص ) دونده . (از متن اللغة) (منتهی الارب ). || اسب تاخت کننده . (ناظم الاطباء). اسب دواننده . (آنندراج ). تازنده ٔ اسب . (ناظم الاطباء).
راکتفرهنگ فارسی عمیدوسیلهای که در بازی تنیس و پینگپونگ بهدست میگیرند و با آن به توپ ضربه میزنند.
راکدفرهنگ فارسی عمیدآرام و ثابت و بیحرکت؛ هرچیز به جا مانده و ایستاده در یکجا، مانند آب ایستاده که جاری و روان نباشد.
راقدلغتنامه دهخداراقد. [ ق ِ ](ع ص ) خوابنده . ج ، رُقود و رُقَّد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). خوابیده . (ناظم الاطباء). خفته . نائم : یا راقد اللیل مسروراً باوّله اِن ّ الحوادث قد یطرقن اسحاراً.
راکتلغتنامه دهخداراکت . [ ک ِ ] (فرانسوی ، اِ) افزاری است به شکل پاروب کوچک که در بازی معروف تنیس و پینگ پنگ به کار رود و بازیگران با آن توپ تنیس و پینگ پنگ را میزنند و بسوی هم پرتاب میکنند.
مراکضلغتنامه دهخدامراکض . [ م َ ک ِ ] (ع اِ) مراکض الحوض ؛ اطراف حوض . (از منتهی الارب ). جوانب حوض . (از متن اللغة).
متراکضلغتنامه دهخدامتراکض . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) دواننده ٔ اسبان به سوی چیزی . (آنندراج ). اسبهای هم ساز در دوانیدن به سوی کسی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تراکض شود.
تراکضلغتنامه دهخداتراکض . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) بهم ستور دوانیدن . (زوزنی ). دوانیدن اسبان را بسوی چیزی : تراکضوا الیه خیلهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسب دوانیدن قوم با یکدیگر. (اقرب الموارد) (المنجد).