خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رباع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رباع
/rebā'/
معنی
= ربع۱
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رباع
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نیکویی حال . 2 - شأن . 3 - طریقه ، روش .
-
رباع
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چهارگان ، چهارچهار. 2 - چهارخال تاس در بازی نرد. 3 - هر چیز که مشتمل بر چهار قسمت باشد.
-
رباع
لغتنامه دهخدا
رباع . [ رَ ] (ع اِ) حالت نیکو: و هم علی رباعهم ، ای علی حالة الحسنة او امرهم الذی کانوا علیه ؛ آنان بر رباعشان هستند، یعنی بر آن حالت نیکو یا کاری که در آن بودند. (از اقرب الموارد). شأن و حالی که شخص بر آن باشد و آن جز در خوبی حال نباشد و استقامتی ...
-
رباع
لغتنامه دهخدا
رباع . [ رَ عِن ْ ] (ع ص ) آنکه دندان رباعیة را افکنده باشد، ولی در حالت نصب تمام گفته شود «رباعی » رکبت برذوناً رَباعیاً، و جمل رَباع ، رِباع ٌ. ج ، رُبْع، رُبُع، رِباع ، رِبْعان ، رُبَع، اَرباع ، رَباعیات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع ...
-
رباع
لغتنامه دهخدا
رباع . [ رَب ْ با ] (ع ص ) بسیار خرنده ٔ خانه و منزلها. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). مرد که رباع یعنی منازل ، بسیار میخرد. (از اقرب الموارد).
-
رباع
لغتنامه دهخدا
رباع . [ رِ ] (اِخ ) موضعی است . (از ابن درید) (از معجم البلدان ).
-
رباع
لغتنامه دهخدا
رباع . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَبع، به معنی اهل خانه . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). || ج ِ رُبَع، بمعنی شتربچه ای که در بهار بدنیا بیاید. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || ج ِ رَبْعة. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). رجوع به ربعة ش...
-
رباع
لغتنامه دهخدا
رباع . [ رِ ] (ع مص ) مرابعة. (ناظم الاطباء). بهارمزد کردن مثل مشاهره و مصایفه یعنی تابستان مزد کردن . (منتهی الارب ): استأجره رباعاً؛ ای مجعولاً له الربع کالمشاهرة. (از اقرب الموارد). و رجوع به مرابعة شود.
-
رباع
لغتنامه دهخدا
رباع . [ رُ ] (ع اِ) چهارچهار. (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). چهارگان . (آنندراج ). چهارگان ، و آن معدول است از اربعةاربعة، و از اینروست که صرف آن ترک شده است ، و اعمش رُبَع بجای رباع خوانده است . (از منتهی الارب ). معدول است از اربعةاربعة با تکرار...
-
رباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رَبع] [قدیمی] rebā' = ربع۱
-
واژههای مشابه
-
رُبَاعَ
فرهنگ واژگان قرآن
چهار گانه - چهارتايي
-
واژههای همآوا
-
رباء
لغتنامه دهخدا
رباء. [ رَ ] (ع مص ) منت نهادن و فزونی نمودن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). منت و طول و فزونی بر کسی . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || فزون شدن و گوالیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). افزون شدن . ...
-
رباء
لغتنامه دهخدا
رباء. [ رَ ب َءْ ] (ع مص ) طلایه گردیدن و دیده بانی کردن . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). دیده بانی کردن . (از متن اللغة). || بلند گردیدن و بر بلندی آمدن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بر بلندی و پشته برآمدن . (آنندراج ). || ...