لغتنامه دهخدا
رتاع . [ رِ ] (ع مص ) مصدر بمعنی رتع. (منتهی الارب ). چریدن ستور و آب خوردن بر سر خوددر فراخی یا چریدن به حرص تمام در زمین باعلف ، یا عام است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).- رتاع باران ؛ رویانیدن آنچه شتر می چرد. (از اقرب الموارد).