رجعت خواستنلغتنامه دهخدارجعت خواستن . [ رِ ع َ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) بازگشت خواستن . برگشت خواستن . طلب مراجعت و برگشت : از سر هستی دگر با شاهد عهد شباب رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود. حافظ.
رجعتلغتنامه دهخدارجعت . [ رَ ع َ ] (از ع ، اِمص ) رَجْعة. بازگشت . (غیاث اللغات ). بمعنی بازگشت به کسر«ر» آمده ، بفتح «ر» فصیح تر است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). بازگشتن بسوی دنیا، و منه هو یؤمن بالرجعة؛یعنی ایمان می آورد برجوع بسوی دنیا بعد از مرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب المو
رجعتفرهنگ فارسی عمید۱. عودت؛ بازگشت.۲. بازگشت بهسوی دنیا.۳. (فقه) بازگشت مرد طلاقدهنده بهسوی زن مطلقۀ خود.
رجعتلغتنامه دهخدارجعت . [ رِ ع َ ] (ع اِمص ) رِجْعة. بازگشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به رِجْعة و رَجْعت شود.
رجعتلغتنامه دهخدارجعت . [ رَ ع َ ] (از ع ، اِمص ) رَجْعة. بازگشت . (غیاث اللغات ). بمعنی بازگشت به کسر«ر» آمده ، بفتح «ر» فصیح تر است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). بازگشتن بسوی دنیا، و منه هو یؤمن بالرجعة؛یعنی ایمان می آورد برجوع بسوی دنیا بعد از مرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب المو
رجعتفرهنگ فارسی عمید۱. عودت؛ بازگشت.۲. بازگشت بهسوی دنیا.۳. (فقه) بازگشت مرد طلاقدهنده بهسوی زن مطلقۀ خود.
رجعتلغتنامه دهخدارجعت . [ رِ ع َ ] (ع اِمص ) رِجْعة. بازگشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به رِجْعة و رَجْعت شود.
رجعتلغتنامه دهخدارجعت . [ رَ ع َ ] (از ع ، اِمص ) رَجْعة. بازگشت . (غیاث اللغات ). بمعنی بازگشت به کسر«ر» آمده ، بفتح «ر» فصیح تر است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). بازگشتن بسوی دنیا، و منه هو یؤمن بالرجعة؛یعنی ایمان می آورد برجوع بسوی دنیا بعد از مرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب المو
رجعتفرهنگ فارسی عمید۱. عودت؛ بازگشت.۲. بازگشت بهسوی دنیا.۳. (فقه) بازگشت مرد طلاقدهنده بهسوی زن مطلقۀ خود.
رجعتلغتنامه دهخدارجعت . [ رِ ع َ ] (ع اِمص ) رِجْعة. بازگشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به رِجْعة و رَجْعت شود.