ریزه ریزهلغتنامه دهخداریزه ریزه . [ زَ / زِ زَ / زِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) پاره پاره . ذره ذره . پارچه پارچه . (ناظم الاطباء). هسیس . (منتهی الارب ) : ریزه ریزه صدق هرروزه چراجمع می ناید در این انبار
کارجیحلغتنامه دهخداکارجیح . (اِخ ) دهی از دهستان درب قاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 6هزارگزی خاور نیشابور. جلگه ، معتدل . سکنه ٔ آن 248 تن . قنات دارد. محصول آنجا غلات ، تریاک . شغل اهالی زراعت . کار، داد و ستد درشهر.
ترجیحلغتنامه دهخداترجیح . [ ت َ ] (ع مص ) افزونی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). افزونی نهادن . (مصادر زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (آنندراج ). دادن کسی را راجح و مائل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : از حقوق رعیت بر پادشاه آنست که ... کسانی را که در کارها
ترجیحpreferenceواژههای مصوب فرهنگستانرتبهبندی گزینههای مختلف براساس مطلوبیت نسبی که به انتخاب بهینة واقعی یا نظری منجر میشود