رحمانیهلغتنامه دهخدارحمانیه . [ رَ نی ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم . سکنه ٔ آن 55 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن خرما و حنا می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
رحمانیهلغتنامه دهخدارحمانیه . [ رَ نی ی َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان شهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 50 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
رحمانیهلغتنامه دهخدارحمانیه . [ رَ نی ی َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان کنارشهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر. سکنه ٔآن 15 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
بی رحمانهدیکشنری فارسی به انگلیسیbarbaric, brutally, cruelly, cutthroat, harsh, heartlessly, inhumanely, iniquitous, obdurately, pitilessly, relentlessly, remorseless, remorselessly, ruthlessly, savage, savagely, truculently
رحمانیلغتنامه دهخدارحمانی . [ رَ ] (اِخ ) شیخ عبدالحمیدبن اسماعیل زائد الرحمانی . یکی از دانشمندان بزرگ الازهر که تا سال 1312 هَ . ق . زنده بود. او راست : کتاب منتهی الارادات لسالک سبیل علم المیقات . (از معجم المطبوعات مصر ج 1)
صدوفلغتنامه دهخداصدوف . [ ص َ ] (اِخ ) از زنان غالی و از نساک است . (البیان والتبیین چ مطبعه ٔ رحمانیه ٔ قاهره ج 1 ص 283).
قاسملغتنامه دهخداقاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن سیار کاتب . از شاعران است . وی دارای پنجاه ورقه شعراست . (ابن الندیم چ چاپخانه ٔ رحمانیه ٔ مصر ص 234).
حیدرةلغتنامه دهخداحیدرة. [ ح َ دَ رَ ](اِخ ) ابوالحسن فقیه داودی . از اخیار علماء و دانشمندان و با ابن الندیم معاصر و دوست بوده است . رجوع به فهرست ابن الندیم چ مطبعه ٔ رحمانیه ٔ مصر ص 307 شود.
عبدالرحمانلغتنامه دهخداعبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن احمدبن حمودةبن مامش باش تارزی از فضلاء متصوفه بود وی در قسطنطنیه طریقه رحمانیه را منتشر کرد و از تألیفات اوست : عمدة المرید در طریقت و منظومة الرحمانیة و غنیة المرید. وی به سال 1222 هَ . ق . درگذشت . (
صحرلغتنامه دهخداصحر. [ ص ُ ] (اِخ ) وی دختر لقمان است و برادر او را لقیم نام بود. و لقیم و صحر بغارت شدند و شتران بسیار یافتند و لقیم بخانه شد و صحر شتری از آن لقیم را بکشت و پدر خویش لقمان را طعامی ساخت و لقمان چون دانست شتر از آن لقیم است از رشکی که بر فرزند خود میبرد دختر را چنان بزد که د